در مورد خیانت(واقعی)
تاریخ : پنج شنبه 28 مهر 1390
نویسنده : SOROSH

من شخصا اهل قضاوت کردن نیستم
همیشه شعارم این بوده که شاهد بی غرض باشم...
اگه ممکنه من فقط بازگو کنم
البته خیانت همه مدلش هست..مالی... امانتی...کاری...همکاری... شغلی...شراکتی...
ولی فعلا از زناشویی شروع میکنیم تا بعد به مراتب بعدیش هم برسیم...این بحث خودش هزارتا پست میخواد..

یکیش که شاهدش بودم.... اسمشو بزارین هرچی دلتون خواست...من میگم خیانت...

من یه دوست دارم بچه شهرستانه ( به کسی توهین نشه... در ادامه منظورم رو میفهمین )
ایشون پارسال ازدواج کردن و دختری از اقوام خودشون رو به زوجیت اختیار کردن....
سه ماه بعد تو شهریور بود فکر کنم... اومدن با همسرشون منزل ما مهمانی و کاری هم با من داشتند...
ازشون خیلی خوب پذیرایی کردیم و من متوجه شدم همسرش فوق العاده ساده و روستاییه... خیلی خیلی ساده و زودباور...5 کلاس سواد داشتند...بنده خدا تا حالا کامپیوتر رو از نزدیک ندیده بودند...فقره دیگه..و محرومیت...
از من خواستند براشون یه سیستم بخرم و یه کم یادشون بدم تا با خودشون ببرن شهرستان و باهاش کار کنند...

من دوستم رو ( بهش بگیم رضا...موافقین ؟؟) ... من رضا رو بردم چهار راه ولی عصر...رضا تهران زیاد اومده بود ولی ایندفعه تابستون بود و خوب...دخترا.... خودتون بهتر میدونین دیگه...
رضا مرتب میرفت تو شیکم مردم یا سکندری میخورد... بهش گفتم چیه؟؟؟ چرا همچینی...گفت سروش خان ( با من خیلی رسمیه ) اینا کین..خارجین؟؟ گفتم نه دخترای تهرانند... گفت خاک تو سر من ... پرسیدم چرا.... گفت آخه اگه اینا دخترن پس اون*****چیه انداختن بیخ ریش من...گفتم مگه دوسش نداری...گفت چرا....میخوامش...ولی اینا رو هم میخوام.... میشه یکیشونو برام جور کنی ببرمش****** یا اینکه*****.
به حد انفجار عصبانی شدم..... ازش پرسیدم مرتیکه نفهم... مگه تو زن نداری... اینا چیه میگی...گفت شرمنده...من الان هیچی حالیم نیست.... سریع برش گردوندم خونه و گذاشتمشون خونه و مادرم رو بردم خونه خواهرم به هوای مهمونی.....میفهمین که... میخواستم راحت باشن.
شب برگشتیم تا براشون شام درست کنیم.... دیدم زده تمام صورت دختره رو کبود کرده چون دختره نمیخواسته اون تیپی و اون ریختی بگرده.....
رضا رو بردم خونه رفقا... سپردم بهشون...برگشتم رفتم سراغ خواهرم با هم دختره رو بردیم درمانگاه...سه تا دندونش شیکسته بود..... تمام لباش پاره پاره بود.... تمام تنش کبود بود...
رفتم سراغ رضا...اگه بچه ها جلومو نگرفته بودن کار داده بودم دست خودم...فقط تونستم یه سیلی آبدار بهش بزنم که خداییش دلم نیومد ولی پرت شد یه گوشه...
جلو همه زد زیر گریه...گفت خوب تقصیر من چیه...دختره هیچی بلد نیست...فیلم آنچنانی براش بردم خوشش نیومده... از این تیپها هم نمیزنه...من میخوام زنم تو دلم جا باز کنه نه مثل دیوار گچی ساده باشه...
من خودم خفه خون گرفتم...موندم بهش چی بگم... فقط گفتم خوب حالا حتما باید میزدیش...؟؟
گفت بابای دختره خویشمه.... گفته اگه حرف گوش نکرد بزنش...
گفتم همچین زدیش خون بالا آورده...این رسم مردونگیه؟؟؟
خاک تو سر اون بابا و تو و کل طایفه تون که هنوز نمیدونین زن چیه...
ببخشین من الان اعصابم بهم ریخت....برداشت و قضاوت با خودتون.....
به نظر شما اشکال کجاست؟؟؟؟.




|
امتیاز مطلب : 54
|
تعداد امتیازدهندگان : 13
|
مجموع امتیاز : 13
مطالب مرتبط با این پست
می توانید دیدگاه خود را بنویسید

<-CommentGAvator->
مینو در تاریخ : 1392/8/10/danesheno - - گفته است :
سلام.رضادیوووونه است.واقعنا وقتی خواستش ی چیزدیگه بوده چرا اون دختره بیچاره رو بدبخت کرده البته خودشم همچین غیربدبخت نیست.کاش خدا ب کسایی ازقبیل رضا عقل بده ک دخترای بیچاره رو عروسک خیمه شب بازی خودشون نکنن.متاسفمhttp://loxblog.ir/images/smilies/smil e%20(26).gif

<-CommentGAvator->
شادی (مسیرسرنوشت) در تاریخ : 1390/7/28/4 - - گفته است :
سروش جان به نظر من اشکال اینجاست که اکثر جوانهای ما به چیزهایی که دارن قانع نیستن چه بسا دوست شما قبلا دیوانه وار دختره را دوست داشته ولی خودمونیم اگه ادم شخصی رو دوست داشته باشه به اون وقاهت میزنتش دوست شما طایفه اش رو و دختر مورد نظر رو میشناخته و میدونسته ساده هست اگه طور دیگه تای زن می خواست خوب این دختر رو هم اینجوری اذیت نمی کرد

شاید اون دختره با تمام سادگیهاش حتی تو خیال هم قابل مقاسیه با مانکنهای جامعه نبود


نام
آدرس ایمیل
وب سایت/بلاگ
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

آپلود عکس دلخواه:








آخرین مطالب

/
باسلام و خوش امدگویی دوستانی که مایل باشن به عنوان نویسنده در این وبلاگ مارو یاری کنند به شرایط زیر توجه کنید ا – اگر میخواهید به ما بپیوندید باید عضو فعالی باشید و به طور مداوم در بحثها شرکت کنید 2- مطالبی که برا گذاشتن در وب استفاده میکنید مربوط به موضوع تعیین شده باشد 3-در صورتی که به هر دلیلی مدت مشخصی نمیتونستین به وب سر بزنید حتما به ما اطلاع دهید . 4- در صورتی که یک نویسنده بدون اطلاع از 1هفته بیشتر در وب هیچ حضوری نداشته باشد توسط مدیریت وبلاگ حذف خواهد شد .هم اکنون اگر با این شرایط موافقین تو نظرات درخواست بدین